بدون عنوان
سلام کولوچه مامانی.. حالت که خوبه؟اون بالا مالاها،کنار فرشته ها،کم و کسری که نداری؟ ما که خیلی دلمون برات تنگ شده،تو رو نمی دونم.. فکر کن دیشب چی شد فندقی.. دیشب حدود دوازده و نیم بود که باباییت زنگ زد.. ..آخه معمولا بابات شب هایی که بیمارستان کشیک باشه،از ساعت ده به بعد که با سوپروایزرشون می رن که به بیمارهای توی بخش سرکشی کنن،دیگه فقط اس می ده و زنگ نمی تونه بزنه!!..یکم تعجب کردم که یعنی چیکار داره.. باباییت بهم می گه:مریمی،امشب یه دختر کوچولوی اورژانسی برامون آوردن که چهار ماهشه..امروز نوبت واکسن ثلاث اش بوده،که بعداز واکسن تب می کنه،بعدش هم تشنج! ..بعد از تشنج و از دست دادن نصف هوشیاریش،مامان و بابش اونو سریع آور...
نویسنده :
مامان مریم
11:19